مشهد
نامی آشنا
مکانی دلربا
جایی برای پناه بردن
حتی برای یک آهو
و من در حسرت یک نگاه
ای کاش اینگونه غرق در گناه نبودم
خودم را لابلای مردم پنهان ساخته ام
از نگاهش دلم می لرزد
از اینکه نگاهش کنم خجالت می کشم
اما می دانم او امام رئوف است
او بدی هایم را نمی بیند
اما من .....................
با خودم عهد می بندم
پس از این دیدار ، کنترلم را بیشتر کنم
با شیطان بهتر مبارزه کنم
از امام کمک می خواهم
می خواهم دست شفابخشش را بر قلبم بکشد
می خواهم مرا از زندان هوس هایم برهاند
........ و اکنون ..............