انسان درستکار
درست می اندیشد
درست برنامه ریزی می کند
درست وارد برنامه می شود
و درست از برنامه خارج می گردد
این درستکاری باعث ماندگاری عمل شده بدون آنکه نیاز به ماندگاری شخص باشد
برخلاف شخصیت های قلابی که عمل را به خود گره می زنند
آنگونه که عمل به نام آنان ثبت شده و در صورت خروج ، عملکرد نیز متوقف می شود
نیاز به قانون در عملکرد نیاز به روش مند شدن اجرای برنامه ها می باشد
و کسی که در اجرا نیاز به قانون را احساس نکند انسان درستکاری نیست
هرچند از نظر عملکردی فردی توانمند و عملیاتی تعریف شود
باید در سپردن مسئولیت های خرد و کلان به سراغ انسان های درستکار رفت
هرچند در قبول مسئولیت به سختی قبول می کنند اما باید با اصرار از آنها خواست و به نوعی به گردنشان انداخت
زیرا انسان درستکار عواقب پذیرش مسئولیت را می داند ، خطیر بودن آن را درک می کند
از این رو به آسانی زیر بار مسئولیت نمی رود
برخلاف انسانی که درستکار نیست برای رسیدن به قدرت اجرایی از هر روشی هرچند ناصواب بهره می جوید
درستکاری نشان عقل و ایمان است